محل تبلیغات شما
فکرشو نمیکردم امروز انقد بهمون خوش بگذره. بماند که یه انتظار دیگه ای داشتم ولی خو واسه امروز اصن مناسب نبود. صب که از ساعت ۴ بیدار شدم و رفتم حموم و کارامو کردم و منتظر شدم. وقتی زندایی اومد با زندایی رفتیم پارک. دیدار دوستام بعد از یک سال میسر شد. خوشحالی دیدنشون حد نداشت. تا ساعت ۱۲ که میخواستیم ناهار بخوریم، تو پارک بودیم و بعدش با راضیه تصمیم گرفتیم ک پیتزا سفارش بدیم و همه موافقت کردن که زنگ بزنم به علی.

یاد یاران قدیم نرود از دل تنگ.... چون هوای چمن از یاد اسیران قفس...

نمیدونم ذوق دیدار دوستامو داشته باشم یا به حالت بی حوصلگیم ادامه بدم....

اینم از امروز و امشبمون...

شدم ,زندایی ,پارک ,یاد ,ساعت , ,و بعدش ,بعدش با ,بودیم و ,پارک بودیم ,تو پارک

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

هنرستان فنی برادران توکلی - پایه 10 و 11